محتواى نوشتار حاضر به برخى از مؤلفهها و آموزههاى اخلاقى و عرفانى پرداخته است و موارد و مصادیق منتخب به جهت تاکید آن امام همام و کاربردى بودن آن مىباشد .
نخستسعى شده تا ماهیت و جایگاه انسان در نظام تکوین مشخص شده، سپس اوصافى که از منظر اولیاى دین مىتواند او را به جایگاه حقیقى خویش قرار دهد مورد بررسى قرار گرفته است . مفهوم زهد، راضى بودن به رضاى حق، معناى خوف، توکل، صبر و استقامت، غیبت و آثار زیانبار فردى و اجتماعى آن از جمله این اوصاف و مؤلفهها مىباشد .
مقوله اخلاق و عرفان از غنىترین مفاهیمى است که در فرهنگ دینى ما متجلى است . نماد اخلاق قیمترین حلقهاى است که نگین عرفان آن را مزین ساخته است .
ارباب فضیلت و صاحبان کرامت در سیره علمى و عملى خود، به اثبات رساندهاند که حیات انسانى در سایه ارزشهاى دینى و عرفان نظرى و عملى مقدور است و تا خلعت عرفان و رداى سیرت کریمان بر اندام آدمى آراسته نگردد و این موجود، متخلق به اخلاق الهى نشود، هر گونه ارزش و کرامت انسانى در حیات فردى و اجتماعى، متاعى گمشده است . انسان با ارزشهاى اخلاقى از حیات بدوى به حیات طیب گام بر مىدارد و با عرفان و معرفت مراحل کمال را طى مىکند .
پیشواى سوم شیعیان و خورشید تابان عارفان که نامش با تمام جمال در عالم ملک و ملکوت متجلى است، عبارات و بیاناتى علاوه بر سیره عملى خویش، به یادگار گذاشته است که بىشک توجه، معرفت و عمل به آن، مىتواند بلندترین مقام را براى انسان به ارمغان آورده و او را از حضیض ذلتبه اوج عزت برساند .
هر چند تردیدى نیست که آموزههاى عرفانى و اخلاقى در بیانات امام علیه السلام بسیار بیشتر و عمیقتر از آن است که نگارنده، به قلم آورده، ولى از باب این که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید، به برخى از آنها در این مقاله اشاره مىشود .
جایگاه انسان در کلام امام علیه السلام
براستى «انسان» به چه معناست; اجمال پاسخ، این است که انسان از ماده «انس» به معناى ایناس الى الحق مىباشد; (2) یعنى انسان را از آن حیث، «انسان» گفتهاند که با ذات حق، انس و الفت دارد . بنابراین، همه انسانیت او در همین نکته نهفته است که او با حق مرتبط مىباشد; اگر این پیوند و ارتباط قطع گردد او از مفهوم انسان هیچ حظ و بهرهاى نبرده است .
در اتصاف انسان به فضایل اخلاقى و نیل به کمال انسانى همین بس که امامحسین علیه السلاممىفرماید:
«در ننگ آدمى و دور شدن از جایگاه واقعىاش همین بس که او را ببینى از مقام بلند انسانیتبه پستى فرود آید; چنان که بر کارهاى ناشایست طمع کند و بر اعمال شایسته، بى میل و بىرغبت گردد; گمان برد که این کارها سبب ساز عبور از صراط است .» (3)
تمام کمال انسان و بهرهاى که از انسانیت دارد، از اوصاف انسانى و متصف شدن بدان است و از کلام گوهربار آن امام بزرگوار است که «هر کس اوصاف پنجگانه عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقى را نداشته باشد، از حیات انسانى بهرهاى ندارد .» (4)
در مکتب آسمانى اسلام، عقل را به ابزار عبودیت، دین را به اجراى شریعت، ادب را به رفتار و عملکرد با ظرافت و دقت، شرم را به حجب و حیا در مقابل صاحب قدرت و اخلاق نیک را به ملکات راسخه در نفس و نورانیت در قلب، معنا کردهاند و قطعا با این اوصاف، انسان معنى پیدا کرده و جایگاه خویش را در فرهنگ آسمانى اسلام پیدا مىکند .
طوایف سهگانه انسانها
در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، آدمیان بر مبناى آیه «و قد خلقکم اطوارا» (5) بر سهگونه خلق شدهاند; گروهى شکل آدمى دارند; اما از حقیقت و معناى آدم خالى مىباشند که قرآن در حق این دسته خبر داده است که «اولئک کالانعام بل هم اضل» ; ; زیرا «اولئک هم الغافلون» . (6)
به برگزیده خدا محمد مصطفى صلى الله علیه و آله گفته شد که تو را براى سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و انس و عبدالله بن مسعود فرستادیم; نه از براى ابولهب و ابو جهل و عتبه و شیبه . اى محمد، تو را با این دسته چه کار! «ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل» (7) ; یعنى: رها کن ایشان را تا بخورند و لذت حیوانى برند و آنان را به آرزوهایشان واگذار . نصیب و بهره ایشان ادبار و جهل و درماندگى است .
طایفه دوم، هم صورت و شکل آدم دارند و هم به حقیقت; «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا» (8) ; این تفضیل به جهت «معنى» است; نه از حیث ظاهر .
دسته سوم، گروهىاند که به لب دین رسیده و حقیقتیقین را چشیده و در حمایت و ولایت الهى مىباشند که «اولیائى تحت قبابى لایعرفهم غیرى .» (9) این دسته، مصداق واقعى آیه 21 حدید و آیه 10 سوره واقعه مىباشند که از مقربان به شمار مىآیند .
گروه اول، امروز در دوزخ و در حجاب معرفتباشند; «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون» (10) ; یعنى: چنین نیست، بلکه آنچه مرتکب مىشدند، زنگار بر دلهایشان بسته است . «کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون» (11) ; یعنى: زهى پندار، آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت در حجابند .
طایفه دوم، امروز در دنیا با حقیقت و معرفت مىباشند و در قیامتبا رؤیت و وصلت و مشمول آیه «کلا ان کتاب الابرار لفی علیین ا و ما ادراک ما علیون ا کتاب مرقوم ا یشهده المقربون» (12)
و اما، گروه سوم را پیامبر صلى الله علیه و آله چنین توصیف فرمودند که:
«ان لله عبادا قلوبهم انور من الشمس و فعلهم فعل الانبیا و هم عندالله بمنزلة الشهدا» (13)
یعنى: همانا براى خدا بندگانى است که دلهایشان نورانىتر از خورشید و اعمالشان اعمال انبیاست و آنان نزد خداوند جایگاه شهدا را دارند .
سخن امام نور و سازندگى است . بنابراین بجاست که اوصاف نیک مردان الهى و کسانى که طریق وصل مىپیمایند را از مکتب تربیتى امام علیه السلام تحفه رهپویان معرفتسازیم:
الف) تقوى و خوف از خدا
یکى دیگر از مفاهیمى که در عبارات امام علیه السلام، متجلى است، مفهوم خوف و رهبت است . عرفا و علماى علم اخلاق، خوف از حق را جزء حالات سالک دانسته و براى آن، درجات و مراتبى بر شمردند که میزان و ملاک درجات، به اختلاف علم و معرفت است . (14)
درجه اول حالات خوف، خوف از عذاب و عقاب است و این خوف عامه است . و این خوف از خدا نیست چون در روایت از سالار شهیدان آمده است که عبادت این گروه، عبادت بردگان و مزدوران است . (15)
درجه دوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است; این گروه، ترس آن دارند که مبادا از ساحت مولا دور شوند و مورد عتاب و بىمهرى قرار گیرند; قرب منزلت را خواهانند .
مرتبه سوم، خوف اخص خواص است و آن خوف از احتجاب است . این طایفه توجه به ثوابندارند و شوق حضور دارند; ولى، چون حضور را براى خود خواهان و طالبند خلوص آنان حقیقى نخواهد بود .
درجه چهارم، خوف اولیاء است که کاملا صبغه الهى و رنگ خدایى دارد . این گروه به مقام تبتل و انقطاع، و حتى به مقام کمال انقطاع بار یافتهاند و مصداق این جمله شریفه از دعاى شعبانیه گشتند که «الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک .» ; یعنى: بارالها، کمال انقطاع، به سوى خودت را به من عطا کن و دیدههاى دل ما را به نورى که با آن، تو را مشاهده کند، روشنساز .»
در وصف این گروه که به خاطر خوف و ترس از حق به چنین مقامى بار یافتهاند، بسیار بجاست که آن امام همام بفرماید:
«لا یامن یوم القیامة الا من خاف الله فى الدنیا .» (16) ; یعنى: در امان نیست روز قیامت، جز کسى که در دنیا از خدا بترسد .
و یا این که: «البکاء من خشیة الله نجاة من النار .» (17) ; یعنى: گریه از ترس خداوند موجب نجات از آتش است .
یک گروه در حرم امن الهى قرار دارند و آنها طایفهاى هستند که دل را محل خوف خدا قرار دادند و غیر از حقیقت مطلقه از احدى نترسیدند و با این کار به کمال عقل رسیدند; چون کمال عقل در تبعیت از حق است . چنان که، در کلام عرشى امام علیه السلام، آمده است: «لا یکمل العقل الا باتباع الحق» (18) ; یعنى: عقل کامل نگردد، مگر به پیروى از حق .
پس، با پیدایش این حالت (حالتخوف)، مقامى حاصل مىشود که مقام روندگان است . چون چشم دل باز شود، حرص و حسد و کبر از آنان دور گردد . گرد و غبارى از بیابان نفس اماره بر دامن آنان ننشیند . دودى از هاویه هوا به چشمشان نرسد . چشمى عبرت بین دارند و بیانى نرم و دلنشین و نفسى سلیم و مصداق «تبتل الیه تبتیلا» «تنها به او دل ببند .» (19)
گشته و با دلبستگى به او از خود گذشتند و بحق پیوستند; چون به خوبى فهمیدند که راه وصول به رضوان حق، مشروط به سه شرط است; از حرام به حلال الهى، از کینه و عداوت به نصیحت و از دلیرى و شجاعت در مقابل تعالیم حق به خوف و خشیت پیوستن .
پس آنان که در زندگى مادى، روزى و کسب حلال خویش را آمیخته به حرام نموده و به جاى پندپذیرى، خصومت و دشمنى را پیشه خود ساخته و خوف و خشیت را به جرات و جسارت در برابر حق و حقیقت مبدل ساختند و در عین حال، تبعیت و پیروى از اهل بیت عصمت و طهارت را شعار خویش قرار داده و لقاى حق را آمال خود نمودند، به نقصان فهم گرفتار آمده و در حیات حیوانى سیر مىکنند . چون آن ولى خدا، به شدت، پیروانش را از این اعمال ناپسند منع فرموده است . (20)
ب) جلب رضایتحق
انسانى که بخواهد به مقام والاى خویش دستیابد، شرط وصولش، جلب رضایتحق و خشنودى رب، در همه احوال است . چنان که، آن سید سلاله انسانیت، فرمود:
«سرمایه دوراندیشى آن است که روزگار را بگذرانى به نحوى که در همه حالات پروردگارت از تو راضى باشد و راه رضایت در این است که مسیر راست را برگزینى که آن بهترین راه هست و اعمالى که تو را گمراه و تباه سازد، از خود دورسازى و نیز در دل شب، بهره معنوىگیرى; زیرا، غافلان سست عنصر همانند چهارپایان در بیشهها هستند .» (21)
آنان که از این اوصاف بهره دارند و همواره در تلاش تامین رضاى حقند و تامین رضایت او را بر تمایلات و خواهشهاى نفسانى ترجیح مىدهند، در قوس صعود به کمالات انسانى هستند . اما حقیقت معناى «رضا» و طریق اکتساب آن، بزودى بیان خواهد شد .